۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

داعی بزرگ علامه ابوالحسن ندوی ره از جایگاه امامت نزد تشیع می گوید


از آنجائیکه اصل ولایت فقیه مبتنی بر امامت است و نظام حاکم خلاصه در ولایت فقیه است لازم است عقیده امامت را بهتر بدانیم که چه عقیده ضد اسلامی می باشد و در حقیقت امامت یعنی انکار ختم نبوت به همین جهت بحث جالبی را از کتاب المرتضی علامه ابوالحسن ندوی ره بزرگترین داعی اسلامی قرن نقل می کنیم تا خوانندگان با مقام امامت نزد تشیع صفوی و خمینی آشنا گردند و بدانند که تثبیت نظام ولایت فقیه چه تاثیری بر عقیده دارد.

علامه ابوالحسن علی ندوی ره می نویسند:

از باورهاي اين فرقه است كه تعيين ائمه و خلفاي رسول الله از طرف الله تعالي صورت مي گيرد و مانند پيغمبران, معصوم هستند؛ اطاعتشان بر تمام مسلمين فرض است؛ مرتبه شان با مرتبه رسول الله يكسان و مساوي است؛ برتر و بالاتر از ديگر انبياي كرام هستند؛ حجت الله بر خلق خدا بدون امام نافذ نمي شود؛ اتمام حجت خداوندي بدون معرفت امام، امكان پذير نيست؛ پا برجايي دنيا به وجود امام بستگي دارد؛ معرفت امام، شرط ايمان است؛ اطاعت از امام، مانند اطاعت انبيا است؛ ائمه اختيار دارند حلالي را حرام و حرامي را حلال كنند؛ براي اينكه مانند پيغمبران معصوم هستند؛ گرويده ائمه معصوم, جنتي است اگر چه آن شخص، ظالم، فاسق و فاجر باشد؛ رتبه ائمه مساوي با رسول الله و بلندتر از تمام مخلوقات است؛ اعمال مخلوقات شبانه روز در دو وقت، به ائمه ارائه مي شود؛ فرشتگان روز و شب به حضور ائمه مي آيند؛ هر شب جمعه، شب معراجشان است؛ در ليله القدر هر سال، از جانب الله، كتاب به ‌آنان نازل مي شود؛ مرگ و زندگي به دست قدرت آنهاست؛ آنها مالك دنيا و آخرت هستند؛ به هر كس هر قدر كه بخواهند مي دهند.[1]

در «كتاب الكافي» اين هم آمده است:

«حسن بن عباس المعروفي به امام علي رضا نامه نوشت: جانم فدايت! شما بفرماييد كه فرق بين رسول، نبي و امام چيست؟ او نوشت يا پاسخ داد: فرق در ميان رسول، نبي و امام اين است كه رسول كسي است كه جبرئيل پيش او مي آيد، رسول او را مي بيند، حرفش را مي شنود، نزد او وحي مي آورد، گاهي او را در خواب مي بيند، چنانكه ابراهيم ديده بود و نبي بسا اوقات حرفش را مي شنود و گاهي هم مي بيند، و امام شخصي است كه سخن فرشته را مي شنود اما او را نمي بيند».[2]

علامه ابن خلدون با ديانتداري مورخانه با بررسي علمي مي نويسد:

«نزد شيعيان، «امامت» از نيازهاي مردمي نيست كه مسئوليت آن به بصيرت و آگاهي امت سپرده شود و (امام) صاحب اختيار، شخص برگزيده مسلمين باشد بلكه امامت نزد آنها ركني از دين و ستوني براي اسلام است. هيچ پيغمبري نمي تواند از آن غفلت ورزد و نه مي تواند آن را به امت بسپارد بلكه بر عهده پيغمبر فرض است كه امامي را براي امت تعيين كند؛ امامي كه از هر نوع گناه صغيره و كبيره معصوم باشد. حضرت علي t تنها شخصيتي هستند كه آن حضرت ايشان را (در پرتو نصوصي كه اينها خودشان روايت مي كنند و با عقيده خود آن را تطبيق مي دهند) تعيين كرده بودند».[3]

علامه ابن خلدون مي گويند:

«به گروهي از اينها، غالي گفته مي شود. آنها براي اثبات الوهيت ائمه از مرز عقل و ايمان هم تجاوز مي كنند. به گفته آنان ائمه بشر بودند اما داراي صفات الوهيت بودند؛ يا كه خدا در لباس بشريت به اندروشان حلول كرده است. اين «عقيده حلول» در اصل، عقيده نصراني ها درباره عيسي u است. حضرت علي t، معتقدين به چنين عقيده اي را در آتش سوزانيده بود. وقتي كه محمد بن الحنيفه اطلاع يافت كه مختار بن عبيد چنين عقائدي دارد با كلماتي واضح بر او لعنت فرستاد و بيزاري خويش را از او اعلام كرد. جعفر صادق t هم با اين چنين افرادي همينطور رفتار كرد.»

در ميان اين طبقات، كساني هم هستند كه معتقدند كمالي كه در درون امام هست انتقالش به ديگران ناممكن است؛ لذا وقتي امامي فوت مي كند همين «كمال» به امام ديگر انتقال مي يابد. تناسخ به همين مي گويند».[4]

اين عقيده در نسلهاي پياپي بطور استمرار در فرقه اثنا عشريه وجود داشت و تاكنون بر همين عقيده هستند. چرا كه از جمله عقائد بنيادي و اساسي است و همين عقيده در عصر حاضر تا به آقای خميني رسيده است. ايشان در كتاب خود «الحكومه الاسلاميه» تحت عنوان ولايت تكويني مي نويسند كه ما به عينه ترجمه آن را تقديم مي كنيم:

«امامان را، مقام محمود، درجه بلند و ولايت تكويني كه هر ذره كاينات، تابع ولايت و سطوت آن است حاصل است. عقيده بنيادي مذهب ماست كه ائمه ما در مقامي قرار دارند كه فرشته مقرب و نبي مرسل نيز نمي توانند به آنجا برسند. طبق روايت و احاديثي كه ما داريم رسول اعظم و ائمه (عليهم السلام) پيش از وجود اين عالم، در حالي كه اطراف عرش خداوندي را گرفته بودند به شكل انوار وجود داشتند. الله آنچنان منزلت و تقربي به آنان داده است كه كسي غير از خدا خبري از آن ندارد».[5]

دانشوران غير مسلم نيز دريافتند كه اين عقيده، چه تأثيرات سوئي بر مجتمع بشري و گروههاي مذهبي به جا مي گذارد. برخي آنها را برشمرده اند:

patrick Huges مي گويد:

«شيعه، امامان را حامل صفات الله معرفي مي كند».[6]

و IVANOW مي نويسد:

«اعتقاد به تسلسل امامت براي هميشه و دائمي جايگاهي ضمني به نبوت مي دهد».[7]

در واقع عقيده ظريف و نازك امامت كه حدود و مسافتش، خاندان ها و خانواده هاي بزرگ را به حدود تقدس و الوهيت مي رساند كُپي عقائد ايران قديم است. در ايران قديم، سيادت، قيادت و حكومت ديني در دست قبيله «ميديا» بود. سپس اين رهبري زماني به دست قبيله «المغان» افتاد كه مذهب زردشت غلبه يافت و در ايران نفوذ پيدا كرد. نزد ايرانيان داعيان مذهب، از ذات بالايي برخوردار بودند كه به آن كُهنوت (PRIESTLY CLASS) گفته مي شد.

آقاي دوزي (DOZY) مي نويسند:

«اهل ايران پادشاه وقت را با خدا برابر مي دانستند و اهل خاندان پادشاه را نيز به همين ديد نگاه مي كردند. آنان مي گفتند كه اطاعت از امام, فرض است و اطاعتش عيناً اطاعت از خداست».[1]

نتائج پذيرش بي چون و چراي اقتدار مطلق، كه از امامتٍ موازي با نبوت پديد مي آيد و وضع احكام شريعت، منسوخ ساختن احكام ثابت شده از نصوص قطيعه، از اختياراتش است تا به اين حد به دنيا نمايان گشت كه اين اقتدار، هر ركن ديني و هر حكم شرعي و فرضيه اسلامي را كه بخواهد بخاطر مصالح حزبي و سياسي، بنا به اجتهاد امام مجتهد كه مأمور من الله و معصوم است مي تواند از بين ببرد.

تازه ترين مثال براي اين، پيغام خميني به خامنه اي است كه روزنامه «كيهان لندن» در شماره 182، تاريخ 23 جمادي الاولي سال 1408 هـ خود، در تيتر خود نوشته است:

«حكومت مي تواند مساجد را تعطيل يا منهدم كند و حكومت بر نماز و روزه مقدم است».

در اين پيغام نوشته شده است:

«حكومت، مستقيماً شاخه اي از ولايت رسول الله و از اوّلين و بنيادي ترين احكام دين است. بر تمام احكام فروعي ترجيح دارد؛ تا جايي كه بر نماز، روزه و حج نيز مقدم است. رهبر حكومت به وقت ضرورت اجازه دارد مساجد را تعطيل نمايد و براي او اين هم رواست كه بطور كلي مسجدي را منهدم سازد و آن دسته از احكام اسلامي را كه در حال حاظر، مخالف با مفاد اسلام باشند مي تواند بر دارد و خواه در عبادت يا در چيزي ديگر باشد. طبق مقتضاي مفاد مملكت اسلامي، حكومت مي تواند حج را كه يكي از مهمترين فريضه از فرائض اسلام مي باشد بر دارد. چرا كه اين حكومت بجاي خود، ولايت آزاد الهي است».[1]
و بديهي است كه اين عمل يعني: تصرف آزادانه در احكام شريعت، منسوخ يا از بين بردن حكم منصوص شرعي آن هم به اجتهاد يك فرد يا بنابر مصالح سياسي، خطري جدِي براي دين (ديني كه براي هميشه بايد بماند و براي هميشه آمده است) مي باشد. دخالت آزادانه در دين مي تواند به كناره گيري مسلمين و كشورهاي اسلامي از اسلام و به بدبختي آنان (ارتداد عملي، اجتماعي) منجر شود. اطاعت كوركورانه از اين نوع حكومت مي تواند كل دين را بي تأثير و نيست و نابود گرداند و دچار بحرانهايي بسازد كه رهايي از آنها دشوار باشد.
اين امامت مطلقه كه اطاعت و تقليد كوركورانه را مي طلبد نقش حاكم استبدادي (حكمران مستبد) را بازي مي كندكه به سبب آن، فساد روي زمين رواج مي يابد و نسل انساني، زراعت، تجارت، امن و امان همگي با خطر مواجه مي شوند. در زمان هاي پيشين نيز در دور حكومتهاي افسار گسيخته، چنين تجربه هايي شده است و وقتي با اين نوع استبداد و تقدس, رنگ ديني هم آميزش شود و عقيده معصوميت به آن راه يابد؛ مأمور من الله و قائم مقام نبي قلمداد شود؛آنگاه چپاولگريش از كجا تا كجا خواهد رسيد و ممكن است براي تمام كشور، تمام ملت و يا حداقل براي يك فرقه، به منزله خودكشي و خود سوزي اجتماعي باشد كه آن وقت, رهايي از آن، كار آساني نخواهد بود.

علاوه بر اين (در نتيجه اين اعتقاد تقدس و عظمت) جماعتهايي از آدمهاي بي فكر و انسانهاي بي عمل، بيكار، بيهوده و كاهل تشكيل مي شود كه با بازي با ثروت و منابع ملي، آنها را به باد مي دهند و سرمايه هاي كشور كه نتيجه محنتها و زحمتهاي بي دريغ و محصول عرقهاي غليظ ملت است صرف خوشگذراني هاي اين طبقه شده, ضايع مي شود. بيكاري زياد مي شود. در طبقات ديني و علمي، كهنوتي و پاپي يا در لباس امام معصوم و مطاع، نظام بي رحمانه انحصار طلبي قرون وسطي به وجود مي آيد. از نتايج و فوائد كار و تلاش، اشتغال و شايستگي فقط چند خاندان بهره مي برند و حقوق مردم پايمال مي شود. طبقه اي به ظهور مي رسدكه جهت امرار معاش خود و براي تربيت و پرورش فرزندان خود، اندك حركتي حتي حركت دادن انگشت را هم لازم و ضروري نمي دانند و بدون ريختن يك قطره عرق از خود، با ثروت حاصله از زحمات طبقه كارگر به عيش و نوش مي پردازند.

الله تعالي راست گفته است:

[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ] {التوبة:34}

ترجمه: اي مومنان! بسياري از علماء و مشايخ (اهل كتاب) مال مردم را به ناحق مي خورند و از راه خدا باز مي دارند.

اين واقعيت، در اين زمان كاملا آشكار شده است. شيعه ايران و ديگر هم صداهايشان، «لباس تقدسي» را كه در حيات ‌‌‌‌آيت الله الخميني به او پوشانيدند و در تقديس و تعظيمش، جوش و خروشي را كه به نمايش گذاشتند بيرون از حدود مقرركرده شريعت است و مخالف با مزاج دين توحيدي كه با اين وضاحت اعلام مي كند مي باشد:

[مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللهُ الكِتَابَ وَالحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ[] وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا المَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.خاتمه
با وجود این چگونه علمای اهلسنت مردم را راهنمائی برای شرکت در انتخابات این نظام که بر پایه ولایت فقیه و مبتنی بر عقیده کافرانه امامت می باشد راهنمائی می کنند.

هیچ نظری موجود نیست: