۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

درد دل یک کارمند سنی دولت


درد دل یک کارمند سنی دولت

خدايا من را بر صليبي ميخکوب کرده اند و خونهاي اعتقاداتم ذره ذره مي ريزند تا هيچ خوني از اعتقاد بر من نماند. خدايا من محکوم به باورهاي خويش هستم که از نظر حکمرانان جاهل و نا آگاه مورد مقبول قرار نگرفته است. خدايا من اعتقادات خود و صحت افکار خود را از نسل گذشتگان به ارث نبرده و با مطالعه به اين واقعيت ها رسيده ام. ولي جرم من در برابر افراد نا آگاه و کينه ورز که افسار حکومت زمان را گرفتند و شقاوت را به جاي مهر ورزي بر مسند حاکميت نشاندند چيست؟ خدايا آيا من سزاوار چنين برخورد و رفتاري هستم؟ خدايا آيا آنچه بر من مي گذرد، رواست؟ خدايا زين ناسزاتر هم سزايي است؟

خداوندا، هم اکنون بر سرزميني که خون همه گل هاي اسلام و عطر و بوي اصحاب رسول الله که براي مسلمان کردن ما جاري شده، لجنزار، مرداب و زهر و کينه روييده. خدايا گناه ما را ببخش که برجاي خود نشستيم و دم برنزديم. خدايا گناه ما را ببخش که براي پاک سازي اسلام خون خود را نريختيم؟ شايد حق من بوده که جاي من اين ديار رعب و وحشت و ترس و کينه و بدنامي باشم.

خداي من دوست دارم که جاي من دور از تباهي هاي دنيا و فساد حکام جاه طلب باشد. اما تو خود مي داني كه چه سخت است که ماهي اسير در تنگ آب قدرت شنا بر دريا را ندارد. خدايا تو خود مي داني هميشه دلم مي خواسته که با صالحين و اصحاب و ياران رسول الله دمخور باشم و با آنها در مسجد اداره نماز جماعت بخوانم. خدايا تو خود مي داني که من بارها به دوستان ديني خود يشنهاد برپايي نماز جماعت در مسجد اداره را دادم. اما نامهرباني هاي حکام فاسد روزگار نخواسته که مرا به آرزوي خود برساند. خدايا زندگي بدون نماز جماعت و خواندن انفرداي نماز چه قدر ملال آور وخسته كننده شده است. خدايا از خواندن نماز خسته نشده ام، اما دل من در هيجان و هياهيوي نماز جماعت و ديدن برادران خود در ساعات مبارک عبادت است. خدايا چگونه مي توان شكوه و زيبايي زندگي اجتماعي و برادري در اسلام را بدون نماز جماعت پيدا کنم، در حاليکه نمازگزاران منفرد برادران ديني من در مسجد اداره هم به چشم نمي خورد. خدايا چگونه مي توانم صداي حمد و ثناي محبان تو را از زبان امام جماعت بشنوم در حالي اين اشتياق در بطن آرزوهاي من سلب شده است.

خدايا مي ترسم كه اگر روزگار به همين منوال پيش برود ديگر شعله هاي عشق تو در وجود من هر روز بي فروغ و بي فروغتر شود. تاجايي كه ديگر نه اشتياقي براي ديدار با برادران ديني داشته باشم و نه محبت صحابه را داشته باشم. پس اي خداي مهربان مرا از شنيدن اين همه لعن و نفرين به ياران رسول الله در مساجد حاکمان مفسد نجات بده. خدايا من اشتياق شنيدن دليريها و شجاعت هاي ياران پيامبر در مساجد را دارم، اما مساجد حاکمان وقت به جز لعن و نفرين چيز ديگري براي ما به ارمغان نياورده. خدايا از شنيدن دشنام و کينه ورزيها خسته شده و مشتاق شنيده صداي مناجات بندگان خالص تو را دارم.

خدايا چگونه مي توانم در آخرت به روي تو نگاه کنم در حالي که در برابر دشنام به ياران پيامبر زبان سکوت اختيار کردم. خدايا چگونه مي توانم به روي پيامبر و اصحاب او نگاه کنم در حالي که از دفاع کردن نام و حيثيت آنها عاجز مانده ام. خدايا چگونه مي توانم دوستار رسول الله و اصحاب او باشم در حالي كه دربرابر دشمنانشان دست بسته مانده ام. خدايا چگونه مي توانم از تو طلب عفو و بخشش و از پيامبر طلب شفاعت كنم در حالي هنوز شعله هاي عصيان در اطرافم فروزانند.

خدايا از خويش و از اين سرنوشتي كه در انتظار من و اولادم است مي‌ترسم . از اين کينه ها و دشواري هاي ديني که روبروي اولادم است مي‌ترسم. مي ترسم كه مرگ به سراغم بيا يد و آرزوي رسيدن به برپايي نماز جماعت در مسجد اداره را با خود به گورد ببرم. خدايا دل به سوي تو مي آورم و زبان به حمد تو مي گشايم در حالي كه خود از ضعف خويش آگاهم . پس پروردگارا مملکت ما را از هر چه بدي است پاك بفرما

۱ نظر:

ناشناس گفت...

باسلام* امين امين امين خدايا خودت رحم كن بر بندگان عاجز