۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

ای بلوچستان


اي بلوچستان تويي اسرار من من بلوچم هر بلوچي يار من

اي بلوچستان دواي درد من اي بلوچستان تويي تيمار من

توتياي خاك تو در چشم من بوي تو درمان كند بيمار من

من بلوچم نام من تاريخ من جز بلوچي كم بود غمخوار من

من بلوچم مرد جنگي مرد كوچ مي نوازد مردي ام را تار من

پير من مرشد كه بوده است در وجود آن محمد بوده است سردار من

من مسلمانم مسلماني كنم سنتان مصطفي هم يار من

گرچه گرمي ، گرچه خشكي كرده اي بوي خوش داري تويي گلزار من

نام حق اندر زبان جاري شده نام حق اندر زبان تكرار من

من مدارا مي كنم با خار دل مي رود در چشم دشمن خار من

دست ياري سوي حق نِه اي جلال رحتمان حق بود تيمار من

جلال الدین گرگیج

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عشق بلوچستان چهره ام باعشق بلوچستان ارغوانی کرده ام*عشق پاكم بين كه پیری راجوانی کرده ام*كس زبان عشق بلوچستان را نمي داندچومن*سالهاسوداى بلوچستان راشبانى كرده ام*عشق پاكم قلب مجروحم بعالم روشن است*سال پنجاه است اين چون زندگانى كرده ام*قلب من هست زادگاهم روح من بلوچستان زمين* عبدالملك جان مهمان ما من شادماني كرده ام*تقديم به مجاهدان راه حق